سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ای آن که خاک از نظر کیمیا شده/افلاک محو غربت و درد ای شما شده/کاش آن زمان بمیرم اگر این خبر دهند /قلاده ات از دست امیرت جداشده/من مست تو ام باده ومی در نکشم /منت زنگار ویار دیگرنکشم
***
حسین ز من نپرس که عمری چکارمیکردم/گناه به محضر پروردگار میکردم/بیا وآبرویم را بخر که بین همه/به دوستی شما افتخار میکردم/حلول ماه محرم غمِ نهانم را/به پیرهن مشکی ام آشکار میکردم/زکودکی چو نگاهم به آب می افتاد/سلامَت از جگرداغدار میکردم/اگرحرام نبود ای شهید ماه حرام/به یادتشنگی ات انتحار میکردم/در وادی عاشقی چو ره گم کردم/چشمان تو راقبله تجسم کردم/چون آب نبود وضویی سازم /با خاک در دوست تیمم کردم

 

 

آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 88
فروردین 89
شهریور 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90

برای اطلاع از آخرین خبرهای کمپین خروج از بلاگفا، دریافت دعوتنامه بیان، اطلاع از آخرین وبلاگ های منتقل شده به بلاگ، دریافت راهنمایی و آشنایی در رابطه با سرویس بلاگ، منتقل کردن محتوای وبلاگ قبلی خود از سرویس های وبلاگ دهی دیگر به بلاگ، به این صفحه مراجعه کنید:

کمپین خروج از بلاگفا

191808 :کل بازدید
141 :بازدید امروز
10 :بازدید دیروز
 

 

با نام و یاد خدای مهربان
با سلام و عرض ادب
ما را نسیم پرچم تو زنده می کند
زخمی است دل که مرهم تو زنده می کند
خشکیده بود چند صباحی قنات اشک
این چشمه را ولی غم تو زنده می کند
آه ای قتیل اشک، نفس های مرده را
شور تو، روضه و دم تو زنده می کند
***
به قول شاعر : فراغ اگر نکشد، هجر می کشد ما را/ یادش بخیر سال گذشته در همین روز شریف در چنین لحظاتی از پله های هواپیما با شوق و ذوق دونه دونه پایین می آمدیم، به امید این که لحظاتی دیگر به وصال مولای متقیان، امام المتقین، بعسوب الدین امیر المؤمنین، علی علیه السلام خواهیم رسید، و چه زیبا بود لحظاتی که چشمت به سر درب حرم قدسی این امام همام می افتاد، که با خطی زیبا و رنگی سبز نوشته بود «السلام علیک یا اخا رسول الله».
  
حالا که حرف آخر و اول زدم بذار یادی هم از شب های کربلا کنم ، آن جایی که شاعر می گوید :
رفتن تو می زند آذر به خیلی چیزها
زل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها
گفتی ابن الحیدرم آخر نمی دانی مگر
می شود حبّ علی منجر به خیلی چیزها
دیده جای خالی ات را آن سوار و دوخته
چشم بر گهواره بر معجر به خیلی چیزها
روی پیشانی ز جای مهر خون جاری شده
سنگ دارد می زند لشگر به خیلی چیزها
تیر را جای جلو از پشت در می آوری
گیر کرده ظاهرا از پر به خیلی چیزها
آنطر ف از دور دیدم سارقی را در کمین
چشم دارد او به انگشتر به خیلی چیزها
جا گرفته روی سینه آن سگ هار از قفا
می زند هی ضربه بر حنجر به خیلی چیزها
کاش تنها آن حرامی با گلویت کار داشت
می خورد این تیزی خنجر به خیلی چیزها
با قد خم مادرت آمد عیادت، کرده ای
یاد پهلو یاد میخ در به خیلی چیزها
داخل گودال حالش را رعایت می کنی
چونکه حساس است یک مادر به خیلی چیزها
***
وقتی نگاهم به این عکس می افتد:

فقط می تونم بگم یادش بخیر، درد هجری کشیده ام که مپرس . . .   .
پی نوشت:
جز حسرت لحظات از دست رفته چیزی نداریم آقا، نداریم ...  .
مطلب تبلور بصیرت هیئات مذهبی که مورد بی مهری مجله پارسی نامه قرار گرفته در مسابقه "حماسه ماندگار" حائز رتبه شد و مقام آورد.


شش گوشه ::: دوشنبه 90/11/10::: ساعت 3:47 عصر